دکتر مسعود پورمقدس، یکی از اعضای متخصص کادر پزشکی امام راحل(س) در خاطرات خود از زمان بستری شدن ایشان، در همین خصوص می‌گوید: امام دستورات پزشکی را واقعاً مو به مو اجرا می‌کردند. وقتی که ما به ایشان می‌گفتیم چه مقدار قرص و در چه ساعتی مصرف کنند، دقیقا به همان میزان و در همان ساعت مصرف می‌کردند.
 
ما در کار روزانه‌مان با بیماران زیادی سر و کار داریم، شاید بیش از 99% بیماران دستور پزشک را درست اجرا نمی‌کنند. ولی حضرت امام با اینکه برایشان بسیار خسته کننده بود و شاید در روز هفت-هشت یا ده بار به مناسبت کسالت‌شان باید دارو مصرف می‌کردند؛ دقیقا اجرا می‌کردند و نظم خاصی برای اجرای دستورات پزشکی اعمال می‌کردند.
 
من در کمتر کسی دیده‌ام که این‌قدر به دستورات پزشکی اهمیت دهد. البته توجهی که ما در این مورد داشتیم این بود که حضرت امام جسم‌شان را امانت الهی می دانستند و فکر می‌کردند که دستورات پزشکی لازم الاجرا است و اگر این اجرا نشود خیانتی به این امانت خواهد بود و این به ضرر امت اسلامی تمام می‌شود. دلیل‌شان این بود، نه اینکه به ادامه حیات علاقه داشته باشند. ایشان متعلق به یک میلیارد مسلمانان بلکه متعلق به همه انسان‌ها در حال و آینده بودند. از نظر ما شاید دقت امام در اجرای دستورات پزشکی به این خاطر بود.
 
دکتر پورمقدس خاطره به یادماندنی دیگری نیز برای تعریف کردن دارد. وی خاطره‌ای شیرین از بهترین دستمزد پزشکی خود تعریف می‌کند: امام سه سال قبل از ارتحال دچار سکته و توقف قلب شدند که خدا به ما توفیق داد بتوانیم در احیا و بازگشت سلامتی ایشان موفق باشیم. به سرعت عملیات انجام گرفت و بعد از آن نیاز بود که ما یک باطری در قلب مبارک‌شان تعبیه کنیم.

من گفتم : من این کار را می‌کنم. وقتی که حضرت امام را به اتاق عمل انتقال دادیم، خدا کمک کرد و خیلی سریع، شاید ظرف دو-سه دقیقه ما توانستیم کار را انجام بدهیم. انتظار بود که مدت بیشتری وقت بگیرد. من خیلی از این قضیه خوشحال شدم و آن را یک موهبت الهی دانستم. حاج احمد آقا با کمال تعجب گفتند‌: آقا، کار شما تمام شد؟ گفتم: بله. گفتند: خب کاری که به این سادگی بود دیگر چرا این‌قدر بحث داشت؟ گفتم: خب به هرحال عنایت الهی بود. ولی به هر تقدیر من خندیدم و گفتم: حالا من از شما مزدی می‌خواهم. ایشان تعجب کردند، گفتند: چه مزدی می‌خواهید؟ امام هم درحال ذکر بودند و ایشان هم تعجب کردند که من چه چیزی می‌خواهم! گفتم: چیزی نمی‌خواهم جز اینکه بوسه‌ای بر پیشانی مبارک ایشان بزنم؛ که خندیدند و گفتند: بفرمایید. ما هم یک بوسه جانانه‌ای بر پیشانی مبارک ایشان زدیم.