داستان چهل کل
امشب از طریق وبلاگ دوستان (فولادمحله نیوز و فولادمحله من ) مطلع شدم که برف این نعمت خداوندی بر زمین روستایمان نشست و موجب خوشحالی اهالی زحمتکش گردید خداراشکر
یادش به خیر دوران بچگی هامون که آنقدربرف می اومد که خیلی ها نعوذ بالله از خداوند کریم هم شکایت می کردند یادم میاد کلاس چهارم یاپنجم ابتدایی بودم . همسایه ای داشتیم که پیرزن زنده دل و باخدا یی بود و سواد قرآنی داشت اما کمی قدیمی و خرافه ای .یک روز مرا صدا زد و گفت این اسامی را که من میخوانم برروی کاغذ بنویس و او اسامی ۴۰ کچل از اهالی روستایمان را یکی یکی خواند و من هم نوشتم. حسن کل، ُ محمد کل ُ،و.... و گفت چند تا کمکی بگیر و این اسامی را بر روی اوراق دیگر نوشته و به اتفاق هم تن درختان کوچه امان ((سیدامحله)) نصب کنید از او علت را پرسیدم گفت به خاطر این همه برفی که میاد دیگر خسته شدیم و باید این کار رابکنیم تا برف از باریدن باز ایستد و ماهم که انگار قرار است کارشاق و خارق العاده ای را انجام دهیم با وجود سرمای هوا و انباشت برف زیاد درکوچه که انصافا عبور و مرور هم دچار مشکل جدی بود ، فی الفور اطاعت امر کرده و با تعدادی از بچه های همسایه که اتفاقا از همکلاسی های من بودند،دست به کار شدیم( باز هم یادش به خیر که اونموقع درختان بید سالخورده به وفور در کوچه امان وجود داشت ) اوراق را بر تنه چند درخت بید چسباندیم و تا نزدیکی منزل مرحوم حجه الاسلام والمسلمین موسوی (امام جماعت محله ) رسیدیم و برتنه درخت کنار منزلشان یکی از اون برگه ها را چسباندیم . کار ما نظر آن مرحوم را به خودش جلب کرد ایشان از سر کنجکاوی آرام آرام به سمت ماآمدندو شروع به مطالعه متن نمودند و هنوز چند ثانیه ای از خواندن متن نگذشته بود که با ته خنده مهربان و دلنشینش پرسید چه کسی به شما گفت این کار را انجام دهید ؟ و من زودتر از همه که انگار قرار است بابت این کار جایزه ای هم از ایشان دریافت نمایم جلو آمدم و گفتم : آقاجان فلانی(اسم همسایه راذکر کردم ) به ماگفت . به آرامی دستی بر سرم کشید و فرمود: پسر جان این حرفا خرافه است خداوندکریم خود بهتر از بنده هایش می داند که دارد چکار می کند و باید اورا شکرگزار باشیم که این نعمت (برف) را به ما ارزانی می دهد و...و زود باشید این کاغذ را از جایش در آورید و ماهم بلافاصله تمام کاغذهایی را که برتنه درختان نصب کرده بودیم را در آوردیم و...و از آن روز تا به حال هر با مشاهده این نعمت بزرگ خداوندی ُ به یاد آن روز به یادماندنی و فراموش ناشدنی می افتم و به اعتقاد آن مرحومه (پیرزن همسایه ) به کار کودکانه خود و به حرف عالمانه آن بزرگوار(مرحوم موسوی ) .
بهرحال آرزو دارم یک بار دیگر اون برفای قدیم رو تجربه کنم و این بار(( نه اسامی چهل کل )) بلکه ((اسامی چهل مومن ))را بر روی کاغذ دل بنویسم و ...
رفاقت مثل آدم برفی میمونه ، درست کردنش راحت اما نگه داشتنش سخت !
شد قطره به قطره آب آدم برفی
در محضر آفتاب آدم برفی
آب از سر او گذشت اما لیکن
بیدار نشد ز خواب آدم برفی